من نبودم و تو بودی ، بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی ، حالا سالهاست که با بودنت زندگی می کنم ، هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستی .
خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گردد! به سلامتي هرچي پدره .
ســـَــر ســُـفره چیزی نبود . . .
یــخ در پــارچ و پدر هــر دو آب شــدند !
چــه دنــیای بی رحمــیست . . .
ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی بینمت ، ببخش تمام نادانیها و نفهمی ها و کج فهمی هایم را، اعتراض ها و درشتیهایم را ، و هر آنچه را که آزارت داد .
دستانت را می بوسم و پیشانیت را ، که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود ، خاک پایت هستم تا هست و نیست هست . به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم می کنم .
خدایـــا !!! به بزرگیـــــت قســـم….. توعکس های دست جمعی…. جای هیچ پدر و مـــــادری رو خــالی نذار….. آمیـــــن
وقتي پشت سر پدرت از پله ها مياي پايين و ميبيني چقدر آهسته ميره ، ميفهمي پير شده ! وقتي داره صورتش رو اصلاح ميکنه و دستش ميلرزه ، ميفهمي پير شده ! وقتي بعد غذا يه مشت دارو ميخوره ، ميفهمي چقدر درد داره اما هيچ چي نميگه… و وقتي ميفهمي نصف موهاي سفيدش به خاطر غصه هاي تو هستش ، دلت ميخواد بميري
گفــت : با پدر يه جمـــله بســـاز گفتــم: من با پدر جمله نميســازم ، دنيــــــــامو مي سازم
http://migna.ir/